سلام خدااااااا ... سراغتو از بچه ها گرفتم .. گفتن همین نزدیکی ها هستی ... پس چرا یه سری به من نزدی ؟؟؟ اگه الان نیای ممکنه دیر بشه ، بیا عزیزم منتظرتم ... دوست دارم خدااااا منو ببخش ... خیلی گناه کردم ... گناه های خیلی بد ... منو ببخش
انقدر تورا دوست دارم ... كه همه به رابطه من وتو حسادت ميكنند ... حتي اين بنده ها.. حتي شيطان ... همه ميخواهند جاي تورا در دل من بگيرند ..
خدااااااااااااااا منو ببخش كه اوني نشدم كه تو ميخواي .. منو ببخش كه دورم از تو.. منو ببخش كه فراموشت ميكنم .. قدر رابطه خودم وتو رو نمي دونم .. نمي دونم تو چقدر به من نزديكي .. و از مادر مهربانتري .. تحملم كن .. من بي تو به هيچ جا نميرسم .. بالاخره برميگردم .. با شرمساري .. و تو مهربانتر از هر كسي .. مرا خواهي پذيرفت .. بعض وقتا اگه اينهمه كه التماس بنده هاي خدا رو ميكنيم .. به خود خدا بگيم .. همه چيمون درست ميشه .. همه چي امتحان كن .. باهاش شرط بزار ..
با خدا خوبم ... تا زماني كه چيزي ميخوام . و ديگه يادم ميره .. زماني كه چيزي نميخوام .. ولي اون مهربون وهيچ وقت هيچ بنده اي رو يادش نميره .. اون هميشه منتظره كه تو دستتو دراز كني .. تازه ميفهمي كه اون اصلا دستش رو عقب نكشيده بوده و هميشه منتظر برگشت ما بوده ..
سلام خداي من !!! صبحت بخير ... امروز هم با من باش چه روز زيبايي ميشه با تو!!
آيا اينجا انتهاست ... ايا اينجا پايان ماست ... چرا ياد مرگ براي انسان مفيد است ..چرا ميترسي ؟ بايد به اين فكر كني ؟ تا آسوده باشي ....
يه سوال : دوست دارم مردونه هركي اين مطلب رو خوند جواب منو بده ... قبول ؟؟ خيلي سادست ..... : ميگم اگه شما يه چيزيو خلق ميكرديد چه انتظاراتي ازش داشتيد ...؟ منتظر جوابم :
اي بنده براي من شعار نده ... براي من عمل كن .. براي من حركت كن ... براي من ببخش .. براي من بگذر ... هيچ چيزي را به ان اندازه دوست ندارم كه تو چشمانت را ميبندي و زيره لب ميگويي : خدايا اينكار را فقط به خاطر تو انجام ميدهم ..
دستانم را گرفت : گفتم چرا تورا نمي بينم ... گفت : همينكه من تورا ببينم كافيست .. گفتم اگر نبينم چگونه بدانم كه هستي ...؟ گفت مگر تو هوارا ميبيني ؟ گفتم : نه گفت : ولي ميداني كه هست ... گفتم : آري ، ولي اورا حس ميكنم ، نفس ميكشم ، لمس ميكنم .. لبخندي زد و گفت ، مرا هم حس ميكني ... مرا هم لمس ميكني ، مرا هم نفس ميكشي .. گفتم : چگونه ؟ گفت : حس ميكني زماني كه تنهايي و به دنبال اميد ميگردي ... لمس ميكني زماني كه اميد را به تو برگردانم و تو ميداني كه من صداي تورا شنيدم و نفس ميكشي مرا زماني كه به سمت من ميايي .. ودر پي شناخت من قدم برمي داري |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesخرداد 1391ارديبهشت 1391 AuthorsكوروشLinks
وبگردي و دانلود
LinkDump
حمل ماینر از چین به ایران |